نمایش نتایج: از 1 به 9 از 9

موضوع: مشکلات عشقی با دختر مورد علاقه

2615
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    10987
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    15
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    Unhappy مشکلات عشقی با دختر مورد علاقه

    سلام من مشکلاتم رو تیکه تیکه تو قسمت های مختلف مطرح کردم کسی زیاد رغبت نشون نداد ج بدی حالا تو این قسمت میخوام تمام اون تیکه ها رو به هم بچسبونم (فقط طولانی میشه ولی بخدا میارزه بخونیش)

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    10987
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    15
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکلات عشقی با دختر نشان کرده ام

    قسمت اول:
    سلام

    من با دختری بزرگ تر از خودم یک سال بزرگتر 5 سال پیش آشنا شدم بعد چندین بار به هم زدن و دوست شدن دوباره 2 سال پیش ازش خوشم اومد وتصمیم گرفتم باهش ازدواج کنم (اوایل به دلیل خوشگل نبودنش خوشم نمیومد ازش) بعد یه مدت که باهش رابطه تماس بدنی پیدا کردم (نه ************ در حد لمس اندامش) فهمیدم بیماری پلی کیستیک داره بچه دار شدنش 30 درصده از طرفی فهمیدم موهاش به علت بیماری کم پشت شده ولی و بیماریش درمان نداره بعد یه مدت با خودم کنار اومدم تصمیم گرفتم بگیرمش چون عاشقشم اونم حس میکردم عاشقمه چند وقت بود حس میکردم یه ریگی به کفشش هست میگفتم من مریضم که اینطوری فکر میکنم خودمو سرزنش میکردم امروز موبایلش رو ناگهانی خواستم نداد خودمو کشتم نداد که نداد گفت یه چیز توش هست تو ببینی رابطمون بهم میخوره پاشد رفت الان اس داده که اس ام اس های دوست پسر قبلیش بوده همون 5 سال با کلی مشاجره گفتش بزار برات بفرستم اومده به سری حرفای عاشقانه و نیمه ************ی برای من فرستاده میگه اینهاش بعدش دست بالا گرفته که منو ناراحت کردی نمیخواستم اینارو بخونی

    اولا از کجا بفهمم این چیزای مخفی فقط اس ام اس بوده دوما از کجا بفمم اینا رابطه جنسی نداشتن با هم ؟ با اینکه این خانوم خیلی به ************ علاقه داره از طرفی طرفش هم پولدار بوده مکانش رو داشته

    بعد میگه من این پیام ها رو نگه داشتم دو روز دیگه مزاحمم شد به زنش نشون بدم

    من مشکوکم بهش که رابطه جنسی با دوست پسرش

    من این همه بدبختی (همه چیزایی که گفتم + مشکلات بی پولی +مخالفت خانواده که حل کردم این قسمتش رو+از دست دادن فرصت تحصیلم در مقطع ارشد به علت کار )رو قبول کردم باهش ازدواج کنم حالا من محرم نیستم گوشیش رو ببینم

    دروغ گو از آب در اومده

    در صورتی که اگر نصف این بدبختیا از طرف من بود مطمعن هستم قید منو میزد

    چی کنم ؟ نه میتونم باهش بهم بزنم نه الان با این مسئله کنار بیام

    من خودم خلاف بزرگم که عذاب وجدان داشتم تا الان قبل از آشنایی با این خانوم گرفتن دست دختر غریبه بوده الان انتظار ندارم زنم از ریز کسی پا بشه بیاد با من ازدواج کنه چون منم موقعیت ************ تا دلت بخواد داشتم ولی پا پیش نزاشتم خودمو نگه داشته بودم براش


    قسمت دوم:
    آخه این خانوم بنظر میاد منو دوست داره منم که دوسش دارم این خانوم تو پنهان کاری استاده قبلنا وقتی با هم بیرون میرفتیم بابااش میخواست چکش کنه بهش زنگ میزد چنان رفتار حرفه ای از خودش بروز میداد که باباش رو لوله میکرد مثلا وقتی دیر میکرد ج نمیداد بعد میگفت سر کلاسم چرا زنگ میزنی یا مثلا تو ماشینم دارم میام خونه و... بهانه هاش با طرز حرف زنش هماهنگ بود
    هزار بار من خودمو کشتم که بگم هیچ چیز رو از من مخفی نکن باز با این وجود دو ماه پیش روزی که بهش مشکوک شده بودم ساعتی که میدونستم کلاس نداره بهش زنگ زدم ج نداد بعد دو ساعت زنگ زده میگه من خونه مادر بزرگمم (خونه مادر بزرگش تا دیروزش خالی بود رفته بود مسافرت )گفتم مگه اومده مادر بزرگت میگه آره دیشب اومد یا مثلا رمزی صحبت میکنه بعضی وقتا بهش زنگ میزنم میگه پیش رفیقام بودم
    کل اطرافیان من همه میدونن این خانوم با من ارتباط داره ولی وقتی کارشناسی ارشد قبول شد باهش رفتم برای ثبت نام دوستاش منو دیده بودن بعدا ازش پرسیده بودن این کیه گفته بود داداشمه الان دور و اطرافیانش فکر میکنن من داداششم نه نامردش
    بهش اینو گفتم میگه گفتم داداشمی چون اگه بگم نامزدمی ممکنه بیرون رفتنای قایمکیمون رو بابامو دیدن لو بدن
    انگشتر نشان رو وقتی تو دانشگاهه نمیاندازه تا منو میبینه یا قبل اینکه من بیام پیشش دستش میکنه
    قبلانا که دوست دخترم بود همه جا میرفتیم بدون ترس از اینه کسی ببینتش الان که نامزدمه اگه ماشین نداشته باشم که بیرون نمیاد یا اگر هم بیاد باید تو کوچه خلوت پنج دقیقه باهش صحبت کنم بعد فرار کنه بره میگه نمیشه بیرون رفت بدون ماشین همه میبیننم
    تازه یه ماه پیش فهمیدم یه وبلاگ درست کرده وبلاگ علمی همه چیزش رو تو قسمت پروفایل مدیر وبلاگ نوشته تاریخ تولدش مدرکاش دانشگاهش درباره خودش بعد به من نگفته
    یه وبلاگ هم قبلا داشت وقتی من رفتم توش خودمو به عنوان نامزدش معرفی کردم بعد چند ماهی دیگه وبلاگه رو ول کرد تمام کامنت های وبلاگه رو پاک کرده
    من مهندس عمرانم خوش قیافه هم هستم به لحاظ بدنی هم خوبم چرا باید منو مخفی نگه داره ؟
    یه سری بهم گفت اختلال هورمونیم فک کنم باعث شده دوست نداشته باشم بعد حرفشو عوض کرد گفت ابراز علاقه نکنم بهت
    من از صبح تا شب هرار بار قربون صدقش میرم هرچی بگه گوش میکنم ولی ایشون 10 درصد من ابراز علاقه میکنه هر حرفتی هم بزنم همون 10 درصداش رو گوش میکنه
    دلش برام تنگ نمیشه (قبلنا خیلی میشد)
    گوشی دو تا داره خط هم 3 تا داشت یکی هم خرید یکی هم جایزش بود شد 5 تا خط
    ابن دختر چقدر احتمال داره که با وفا باشه؟
    درسش هم طوریه که استاداش میان سر کلاس حرفای س.ک س ی دو پهلو میزنن (همشون هم مدرک دکترا دارن) بعد دانشجو ها هم با دخترا مجبورن رابطه داشته باشن این از محیط درسیش
    از طرفی هم دوستاش تو این دانشگاه جدیده پنج تا دختر پسر بازن که اومدن شهر دیگه دست و پا واسه پسر بازی در آوردن به حرفای ناجور علاقه دارن یه سری هم اعتراف کرد یه مسافت طولانی رو که با دوستاش اومده پسرا دنبالشون بودن هی تیکه تیکه با هم حرف زدن
    خیلی وقتا که تنها میاد یا پیاده میاد یا با اتوبوس که هم دانشگاهیای چه پسر چه دختر پیشش باشن بگن بخندن
    تازه به منم میگه عیب نداره از نظز من تو بری با دخترای همکلاسیت بشینی درس یاد بگیری ازشون
    قبلا این حرف رو هیچ وقت نمیزد
    تا الان هم تو بحث ها مون هر وقت بطور منطقی و محکمه پسند محکومش کردم گفته با من بحث نکن حوصله ندارم منم ول کردم
    فکر میکنه اون میتونه بعضی کارا رو بکنه من نمیتونم برای من زشته
    شرمندم طولانی شد با دقت بخون تا مشکلم رو بفهمی

    قسمت سوم:
    ولی رفتارش یه طوریه که بی اعتمادی به وجود میاره مثلا از موقعی که بخشیدمش خیلی بیشتر قربون صدقم میره مثلا تو وایبر یه گروه درسی تشکیل دادن با شماره من توی گوشی من تو گروه عضوم و خبر های گروه رو بهش میدم
    امروز بهش گفتم :ازم پرسیدن تو کی هستی توی گروه ! خودمو جای تو جا زدم میگه زود حذف کن گروه رو بیا بیرون ازش زشته بفهمن قضیه چیه
    من تو ذهنم چرخید که شاید چون اونا فکر منکنن من اونم میترسید کارها یا رفت آمد هایی که میکنه رو لو بدن پیش من
    مثلا فردا امتحان داره به هیچ وجه نمیزاره منم باهش برم دانشگاه میگه میبینن زشته
    قبلا هم دلیل اینکه به همه گفته من داداشش هستم و انگشترش رو تو دانشگاه نمیاندازه رو ازش پرسیدم گفت بخاطر اینکه ممکنه یه وقت با بابام برم اونجا برن بگن این دختره با فلانی میاد دانشگاه من به همه گفتم مجردم (آخه باباش نمیزاره که من با نامزدم در ارتباط باشم رابطه داشتنمون مخفیانس)
    قبلا یه بار با مامانم حرفش شد بحث کات کردن افتاد من خودم درستش کردم
    حالا میترسه من نگیرمش
    یه سری هم توی حرفامون گفت من نمیتونم باور کنم 100% مال تو ام
    اصلا باورش نمیشه
    میگم ممکنه چون باورش نمیشه که مال منه نگفته باشه دارم فرصت هام رو از دست میدم بزار برم یه خودی نشون بقیه پسرا بدم با یکیشون دوست شم اینارم زیر سر داشته باشم
    از موقعی که اومده این دانشگاه هر روز رژ میزنه کرم پودر میزنه روزایی که باباش خونه نیست ریمل میزنه به خودش میرسه خوشتیپ میکنه بعد بهش میگم اینا برای چیه میگه بده برای تو تیپ میزنم
    تازگی یه گوشی قدیمی هم دستش گرفته میگم اینو از کجا آوردی مگه تمام گوشیای خونتون خراب نبود ؟ میگه انداختم تو این درست بود(آخه گوشی خودش ایراد داره)
    خیلی هم میترسه یکی ببینتش با من بیرون گفتم که قدیما اصلا عین خیالش نبود
    دوست دارم مطمئن بشم ازش مثل قدیما تا قبل از مهر که دانشگاه نرفته بود همه چیزش عادی بود مثل اون موقع
    ممکنه از چشمش افتاده باشم چون به ریش هام خیلی گیر میده که بزنشون
    مثلا میگه چرا لباست نا مرتبه
    یه سری قرار داشتیم یه روبع زودتر رفتم جلو در دانشگاهش بعد یه ربع که گذشت هیچ بعدش زنگ زدم ج نمیداد بعد که جواب داد گفت وایسا الان میام وایس جلو در داخل نیا رفتم داخل دانشکده دنبالش دیدم نیست برگشتم که بیام دیدم جلو دره وایساده میگم کی اومدی که ندیدمت؟ بهش بر خورده میگه این حرف یعنی چی و فلان بهمان بعد میگم چرا نیم ساعت دیر اومدی بازم بهش بر میخوره
    من فکر کنم این بیرون بوده بعد دیده جلو در دانشگاه زودتر اومدم وایسادم نیومده رفته از در پشتی بیاد داخل که اونم 20 دقیقه طول میکشه برسه یا همیچین چیزی
    من مشکوک نبودم تا قبل اینکه رفتار شک بر انگیزش از سه ماه پیش شروع شد
    چطوری مچش رو بگیرم چطوری امتحانش کنم ببینم وفاداره بهم یا نه
    خیلی حرفه ای مخفی کاری میکنه نمونه کارش رو دیدم قبلا
    آخر هم معلوم نشد که قبل آشنایش با من دوست پسرش دست مالیش کرده یا نه
    البته با گذشتش کنار میام ولی نمیدونم چرا دوست دارم بدونم رابطش تا چه حد بوده
    راستی من 3 سال پیش با دختری حرف زدم برای ایشون سوتفاهم پیش اومد فک کرد دارم بهش خیانت میکنم دیگه با قصم و آیه بهش فهموندم اشتباه میکنه حالا میگم یه وقت نگه پیش خودش این به من خیانت کرده منم بهش بکنم چون ته دلش شاید باور نکرده باشه
    چند درصد احتمال داره با کسی دیگه رابطه داشته باشه؟
    جطوری مچش رو بگیرم؟ اگه امتحانش کنم تا آخر عمرم بهش اعتماد پیدا میکنم
    چیکنم ؟
    راستی این خانوم 5 تا سیم کارت داره (حداقل من از 5 تاش خبر دارم)و 3 تا گوشی داره که میگه دوتاش خرابه البته یکی از گوشی خراب ها که تا دو روز پیش سالم بود 2 سیمکارته هستش
    هزار بار گفتم زشته این همه سیمکارت داشته باشی بازم کار خودشو میکنه این کارش منو یاد زنای خراب میندازه که یه سیمکارت رو واسه مشتری کنار میزارن یه سیمکارت دوستشون یه سیمکارت شوهراشون یه سیمکارت خانوادشون

    قسمت چهارم :
    با اینکه یه مدته خیلی مشکوکم میکنه به خودش ولی چی بگم ؟ عاشقشم هرچقدر هم بیشتر پیششم بیشتر عاشقش میشم نمیدونم چرا ازش از رفتاراش خسته نمیشم
    از موقعی که تو زندگیم پا گذاشته تمام اهداف زندگیم عوض شده من آدمی بودم میگفتم دکترام رو به هر قیمتی شده میگیرم ولی بخاطر این خانوم درس رو یادم رفت یعنی عشق اولم که درسه یادم رفت
    کلاس و تیپ و تمام ارزش های زندگیم دگر گون شد با تمام محدودیت ها کنار اومدم و خواهم اومد تمام بدبختیای مالی رو به جون میخرم و خواهم خرید ، حالا که به گذشته نگاه میکنم یه آدم دیگه با ارزش های دیگه شدم الان اگه بخوام نتیجه نگیرم
    احساس میکنم دچار بیماری 2 شخصیتی بشم چون اگه بهش نرسم دیگه هدفی ندارم
    گیج میشم اون موقع باید چیکار کنم ؟
    ولی وقتی باهش در مورد بخشی از کاراش صحبت کردم انگار یه چیزی تو فکرش هست که ازم پنهان میکنه انگار از سر دلسوزی یا مثلا اجبار با منه حدقل من اینطور فکر میکنم
    مثلا احساس میکنم غیر مستقیم بهم میگه تو از چشمم افتادی به علت اینه 1-عقدم نمیکنی (یعنی نمیخوامش) 2-کار نمیرم (چون کاری که با پولش زندگی بشه چرخوند نیست) 3-دروغ میگم(که اصلا نمیگم)
    الان دارم آنلاین باهش صحبت میکنم که اینارو مینویسم
    در همین بی علاقگی ازش پرسیدم همین الان
    میگه من بی علاقه نیستم خیلیم دوست دارم فقط از وضیعتمون ناراضی ام
    میترسم بابام بفهمه به حرفش گوش ندادم با تو میگردم یا کسی ببینتمون آبرو بابام بره(چون نشان کرده منه)
    خداکنه هیچ وقت عاشق نشین این بلای آسمانی رو تجربه نکنین
    شما چنان راحت میگی باهش بهم بزن که انگار آشه که راحت بشه بهم بزنم البته دستتون درد نکنه هم دردی و
    مشاوره
    میدین ولی توجه کنین
    من یه آدم کاملا احساسی هستم و این آدم تمام فضای خالی زندگیم رو پر کرده


    قسمت پنجم:
    شما چرا جواب نمیدین دیگه؟
    امروز داشتم باهش صحبت میکردم بحث خرج و مخارج زندگی شد گفتم باید تو هم کار کنی تا بتونیم بگذرونیم گفت پس دکترام چی میشه گفتم هیچی و... دیگه خلاصه فهمیدم دکترا گرفتن رو به زندگی با من نمیفروشه دکترا براش خیلی مهمه میگه میخوام استاد تمام دانشگاه بشم
    یعنی با دانشجوها سر و کله بزنه پسر دختر و...
    دیگه جدی جدی کفری شدم
    من تابستون که بیاد قراره بریم واسه تعیین مهریه و عروسی و جهیزیه و ...
    چی کنم ؟ نمیتونم کات کنم من عاشقم ولی مطمعن هستم اون عاشق نیست اون فقط دوستم داره چون حرفاش بوی عشق نمیده
    زندگیمون چطور خواهد بود با توجه به اینکه من کارشناسی عمران با معدل 13 از دانشگاه مزخرف دارم و ایشون دکترای شیمی با معدل صد در صد بالای 17 از قطب شیمی ایران (دانشگاه بوعلی همدان)خواهد داشت
    تازگیا احساس کمبود میکنم من درسی نخوندم که اون موقعی هم که میخوندم تو دانشگاه ارزشی نداشتم هیچکس از کادر داننشگاه اصلا احترامی واسه دانشجوهاش قائل نبود تو محیط کار که از اون بدتر
    ولی ایشون دانشجوی ارشده کلی از آدمای گردن کلفت میشینن باهش گپ میزنن کلی احترام و... و تعجبم از اینه که استاداش چون فکر میکنن مجرده دارن سوقش میدن رو به دوست پسر بازی میگن استفاده کن از موقعیتت برو شوهر پیدا کن این همه پسر
    طبیعتا بعد یه مدتی اگه بخواد دوست بشه رابطه جنسی هم که سر شاخشه بعدشم پسره شرایطش رو بفهمه ولش میکنه این میره سراغ یکی دیگه یهو چشم واز میکنه سنش رفته بالا خراب شده آبروش رفته
    تنها پسری که دوستش داره هم از دست داده اون موقع فکر انتقام میفته
    من از بچگی استعداد خاصی در پیشبینی داشتم با همین روش نمیدونی چه کلاه بردای هایی کردم پیشبینی من با توجه به شناخت 5 سالم از این خانوم همینه
    به طور ابله هانه ای حاضر به احتمال 80 درصد تنها فرصت ازدواجش رو از دست بده واسه درس
    راستی حس تنوع طلبی هم اره از صحبت هاش فهمیدم
    من فکر میکنم این خانوم عقلش زیر پاشه
    فکرشو بکن دکتر شد استاد شد بعد 5 سال چی میشه؟یه آدم تنها که فقط رابطه دوستی و ************ی با همکاراش یا غیره داره + عذاب وجدان+نارضایتی از شرایط
    وقتی میبینه تمام دوستاش همسر دارن بچه دارن وفاداری دارن لذت میبرن نا امید از زندگی میشه و برای بدست آوردن همسر دسته به هر کاری میزنه دوستی یا صیغه با مردای بزرگتر ویا هر چیز دیگه ای
    من دارم این فرصت طلایی رو در اختیارش میزارم التماسش میکنم از تمام تفریح و راحتی زندگیم از علاقم به ادامه تحصیلم میزنم که فقط با این زندگی کنم ولی چی؟ الان درس براش واجبه همزمان منم واجبما ولی شد ،شد، نشد، آخی نشد
    از طرفی الان پولم ندارم جلسه ای 20 تومن بتونم هزینه کنم برای
    مشاوره
    چون مطمعن هستم چند جلسه باید بریم نه یک جلسه
    البته ما قبلا
    مشاوره
    ازدواج رفتیم گفتن بهمون ازدواجتون بالا مانع هستش و فقط بهم گفت چطوری برم با خانوادم صحبت کنم در همین مورد
    در کل برادر من بزار برات بگم من این خانوم رو چند ساله میخوام دوستش دارم و بدبختب اینه که روز به روز بیشتر دوستش دارم در حدی که الان نمیتونم بیشتر از هفته ای 2 بار ببینمش دق مرگ میشم
    این خانوم تعهدی نسبت به من نداره ولی زبونن میگه دارم دوستم داره ولی عاشقم نیست اهداف مهم زندگیش مهمترینش دکترا و درسه درجه دوم پول و ثروت و مقامه درجه سوم حسینه (یعنی من)
    البته حسین رو بدون سختیش میخواد با خونه با وسایل خوب و خوشتیپ به طوری که اگه خدای نکرده اتفاقی واسه چهرم بیفته سه سوت میگه از چشمم افتادی گود بای بدون عذاب وجدان
    من زندگیم و آبروم جلو خانوادم و دوستام رو آتیش زدم اهدافم رو ذهنم رو عوض کردم ولی ایشون کار زیادی واسم نکرده یع کوچولو اخلاقش رو بهتر کرده بود که اونم 6 ماهی هست مثل اولش شده
    راستی هیچ وقت در مورد گذشتش نمیگه میگه دوست ندارم بگم یا تو بدونی و چیزایی که براش مهمه رو میگه برام مهمه میفهمی مهم یعنی انگار من برده ایشونم که فقط خاسته های اون مهمه من هیچ خواسته مهمی ندارم

    قسمت ششم:
    والا ازش دور شدنم سخته فک میکنم دچار بیماری خاصی شدم که نمیتونم بیشتر از 4 ساعت ازش خبر نداشته باشم همین دوری رو یه با امتحان کردم یک روز نتونستم طاقت بیارم
    یعنی خاک بر سر من با این ارادم قبول دارم
    از طرفی میترسم فک کنه یا سرم جایی دیگه گرمه که بهش نمیرسم یا فک کنه دیگه دوستش ندارم یه وقتی کار خطایی بکنه
    چون همینطور که گفتم احساس میکنم دوستم داره عاشق نیست
    ترس از کم شدن یا خراب شدن رابطم نمیزاره بهش کم محلی کنم
    یه سری اومده بود سر کلاس من استادمون گفت مهمون سر کلاس نمیشه بیاری برو بیرون درسش هم مهم بود من یه لحظه تردید کردم توی ترک کلاس با این خانوم ایشون وقتی تو ماشین اومد کلی دعوا کرد گفت باید در مورد تو اصلا دوباره بشینم فکر کنم منم کلی قربون صدقش رفتم گفتم غلط کردم تا یادش رفت یه ساعت بعدش کم کم بهتر شد
    یا مثلا انتظار داره قول های نا معقول ازم بگیره مثلا قبلا گفته بود قول بده 4 ترمه لیسانس بگیری (مهندسی عمران)من تلاش کردم نشد بعد گفت زدی زیر قولت ناراحت شد
    اگه قول نمیدادم هم باز ناراحت میشد کلا گیری کردما
    ولی منت میزارم سرش ببینم
    ولی فکر میکنم مثلا بهش بگم من نردبان ترقی تو شدم بگه دیر نشده که بگیر انگشترت رو برو دنبال موفقیتت
    در ضمن کمک مالی بهش نمیکنم بهش کمک درسی یا عاطفی و... میکنم به پول من نیازی نداره فعلا


    قسمت آخر:
    صحبت من و ایشون همین امشب

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6459
    نوشته ها
    1,228
    تشکـر
    5,007
    تشکر شده 3,611 بار در 1,092 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : مشکلات عشقی با دختر مورد علاقه

    چقدر طولانی بود، معلومه ذهنتون خیلی درگیره

    دوست عزیز این خانوم هرجور که هست شما که نمیتونی تغییرش بدی،

    شما یا باید اعتماد کنی یا بی خیالش بشی

    از اونجایی که گفتی بهت نگیم ولش کنی و نمیتونی به هیچ وجه بی خیالش بشی... پس اعتماد کن!

    از نوشته هاتون چند تا نکته مشخصه:

    1. شما بیش از حد دارین ابراز علاقه میکنین، همین باعث میشه از چشم طرفت بیشتر بیوفتی ،
    افراط در ابراز احساس به طرف مقابل میتونه نتیجه عکس بده و از ارزش و عزت نفس شما کم کنه

    2.اینکه انتظار داشته باشین طرف هر لحظه به فکرتون باشه و تموم وقتش را بخواد با حرف زدن و اس ام اس زدن بگذرونه کاملا اشتباهه، انتظار نابحاییه

    3. نصف مشکلاتتون به این خاطره که خاونواده هاتون درجریان نیستن، (بی اعتمادی ، پنهون کاری، دروغ و...)
    وقتی خانواده ها در جریان نیستن شما ایشون را نامزد خودت ندون ... تا وقتی رسمی نیست شما هنوز دوست پسرشی نه نامزد
    و البته هنوز هیچی معلوم نیست، نمیتونی رو آینده رابطه تون قطعی صحبت کنی
    امضای ایشان



  4. 2 کاربران زیر از naghme بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8436
    نوشته ها
    100
    تشکـر
    90
    تشکر شده 327 بار در 87 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : مشکلات عشقی با دختر مورد علاقه

    دوست عزیز واقعا زیادی پیچیدس.
    شما تصمیم ندارین این خانوم کنار بذارین پس باید اعتماد کنین هرچند با این ذهن درگیر شما من خیلیم خوش بین نیستم چون تخم شک و بدبینی تو دل شما کاشته شده
    حالا فرض بر اعتماد گذاشتن میذاریم چند نکته به نظرم اومد که شاید به دردتون بخوره
    1- به نظر میاد شما شخصیت برونگرایی دارین و دوست دارین همش ابراز علاقه کنین و حرف بزنین که خوب شخصیت مقابلتون اینطوری و به شدت شما نیست.
    2-شما زیادی رو این مساله عاشقم نیست و دوسم داره دارین مانور میدین باید بدونین که دوست داشتن دوامش از عشق بیشتره پس انقدر دنبال عشق نباشین
    3-شما دارین به این رابطه مث یه معامله نگاه میکنین چون شما اینکار کردین اون باید حتما اینکار بکنه این درست نیست
    مثلا من قبول کردم بچه دار شاید نشه موهاش کم پشته و خوشگل نیست ببخشید ولی اگه به نظر خودتون شما فداکاری کردین و کلی مشکل داشتین به خاطرش درس ول کردین و چیزای دیگه در ازاش اون باید حتما عاشقتون باشه و حالا چون نیست پس خطا کرده؟؟؟
    شما اگه کاری کردین اون خانوم که مجبورتون نکرده شما بخاطر احساس خودتون این کارا رو کردین.
    گذشته از این موارد شما باید سعی کنین ابراز علاقتون کمتر باشه چون دارین طرفتون اذیت میکنین هر دفعه دیرتر ابراز علاقه کنه نگران این باید باشه که باز شما به عاشق نبودن و غیره گیر میدین انتظارتون که طرفتون همیشه و همه جا در حال پیام دادن و صحبت کردن و آمار دادن به شما باشه کاملا اشتباهه
    شما دارین اون خانوم با این رفتارتون دلزده میکنین.
    و مورد دیگه شما هیچ تعهدی نسبت به هم ندارین و فقط دوستین پس نامزد خودتون ندونین چون پنهانیه و خانواده ها در جریان نیستن پس قابل قبول نیست و به اون خانومم حق بدین که نخواد حلقش تو دانشگاه بنداره وقتی هنوز خانوادش در جریان نیستن .
    موفق باشین
    ویرایش توسط setareh67 : 01-22-2015 در ساعت 08:03 PM

  6. 2 کاربران زیر از setareh67 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9838
    نوشته ها
    273
    تشکـر
    590
    تشکر شده 390 بار در 180 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : مشکلات عشقی با دختر مورد علاقه

    سلام
    حرف های شما همه یک طرفه است و شما زیادی ریز شدی، بدون اینکه حرف های نامزدت رو بدونیم

    به نظرم شما نسبت به ادامه تحصیل ایشون حس خوبی نداره و همین حس و داری منتقل می کنی و از زمانی هم که ترم جدید دانشگاه شروع شده شک های شمام شروع شده.

    شما تا زمانی که خانواده هاتون اطلاع ندارن نباید وضعیت خودت و دوستت رو قطعی بدونی.


    به نظرم شما که قبلا با دختری رابطه نداشتی نباید با کسی تصمیم به ازدواج می گرفتی که قبلا رابطه داشته و شما هم این شکتون برطرف نمیشه تا زمانی که به طور کامل از رابطه قبلی با خبر بشین.


    و حالا هم که تصمیم گرفتی باید بهش اعتماد کنی.

    شما هم انتظار نداشته باش وقتی رابطه رسمی با دختری نداری اون دختر شما رو به عنوان نامزد معرفی کنه، هر وقت بین خانواده ها رسمی شد باید این رابطه اعلام بشه، اومدیم و خانواد ه ها مخالفت کردن و این دختر شما رو به عنوان نامزدش معرفی کنه، براش خیلی گرون تموم میشه. شما پسری برات اهمیت نداره ولی برای دختر ها مسئله آبرو مطرحه،



    من قبلا هم دخترای اینطوری دیدم که حتی موضوع بین خانواده ها مطرح شده بود اما چون قطعی نبود دختر هیچ الزامی برای رابطه با پسر های دیگه حس نمی کرد اما همینکه عقد کرد واقعا رفتارش کاملا عوض شد در حدی که با هیچ پسری صحبت نمی کرد،



    شما باید این واقعیت رو قبول کنی که دوست پسرش هستی و نه شوهر یا نامزدش که براش تعیین تکلیف کنی یا اون دختر نسبت به شما تعهدی احساس کنه.


    اصلا دلیلی نداره که شما بری جلوی دانشگاه و دربارش بررسی کنی.

    شما درباره ازدواج حتما به مشاور ازدواج مراجعه کنین و بعد تصمیم بگیرین و از قطعیت دختر از طریق مشاور با خبر شین.



    اگر رابطه همسر آینده ات با جنس مخالف و حد و حدودش برات مهمه،( حتی روابط قبل از ازدواجش) با کسی ازدواج کنید که این معیارها رو داشته باشه،


    به قول شاعر کبوتر با کبوتر باز با باز

    هیچ وقت برای ازدواج به احساستون اکتفا نکنید، حتی اگر عاشق باشید، عشق هرگز کافی نیست.


    بازم میگم حتما به مشاور مراجعه کنید

  8. کاربران زیر از prv بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : مشکلات عشقی با دختر مورد علاقه

    به این رابطه پایان بده


    اینا هم مفیدن اگه بخونی :

    [replacer_a]

    http://forum.moshaver.co/f125/%DA%86...5%D8%9F-13397/

    http://forum.moshaver.co/f24/%D8%A7%...C%D8%AF-14830/


    این نظر شخصی منه

  10. 2 کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    10987
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    15
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکلات عشقی با دختر مورد علاقه

    نقل قول نوشته اصلی توسط prv نمایش پست ها
    سلام
    حرف های شما همه یک طرفه است و شما زیادی ریز شدی، بدون اینکه حرف های نامزدت رو بدونیم

    به نظرم شما نسبت به ادامه تحصیل ایشون حس خوبی نداره و همین حس و داری منتقل می کنی و از زمانی هم که ترم جدید دانشگاه شروع شده شک های شمام شروع شده.

    شما تا زمانی که خانواده هاتون اطلاع ندارن نباید وضعیت خودت و دوستت رو قطعی بدونی.


    به نظرم شما که قبلا با دختری رابطه نداشتی نباید با کسی تصمیم به ازدواج می گرفتی که قبلا رابطه داشته و شما هم این شکتون برطرف نمیشه تا زمانی که به طور کامل از رابطه قبلی با خبر بشین.


    و حالا هم که تصمیم گرفتی باید بهش اعتماد کنی.

    شما هم انتظار نداشته باش وقتی رابطه رسمی با دختری نداری اون دختر شما رو به عنوان نامزد معرفی کنه، هر وقت بین خانواده ها رسمی شد باید این رابطه اعلام بشه، اومدیم و خانواد ه ها مخالفت کردن و این دختر شما رو به عنوان نامزدش معرفی کنه، براش خیلی گرون تموم میشه. شما پسری برات اهمیت نداره ولی برای دختر ها مسئله آبرو مطرحه،



    من قبلا هم دخترای اینطوری دیدم که حتی موضوع بین خانواده ها مطرح شده بود اما چون قطعی نبود دختر هیچ الزامی برای رابطه با پسر های دیگه حس نمی کرد اما همینکه عقد کرد واقعا رفتارش کاملا عوض شد در حدی که با هیچ پسری صحبت نمی کرد،



    شما باید این واقعیت رو قبول کنی که دوست پسرش هستی و نه شوهر یا نامزدش که براش تعیین تکلیف کنی یا اون دختر نسبت به شما تعهدی احساس کنه.


    اصلا دلیلی نداره که شما بری جلوی دانشگاه و دربارش بررسی کنی.

    شما درباره ازدواج حتما به مشاور ازدواج مراجعه کنین و بعد تصمیم بگیرین و از قطعیت دختر از طریق مشاور با خبر شین.



    اگر رابطه همسر آینده ات با جنس مخالف و حد و حدودش برات مهمه،( حتی روابط قبل از ازدواجش) با کسی ازدواج کنید که این معیارها رو داشته باشه،


    به قول شاعر کبوتر با کبوتر باز با باز

    هیچ وقت برای ازدواج به احساستون اکتفا نکنید، حتی اگر عاشق باشید، عشق هرگز کافی نیست.


    بازم میگم حتما به مشاور مراجعه کنید
    حرف شما کاملا درسته یک طرفه که نمیشه قضاوت کرد ولی من احساساتم رو نسبت به کاراش گفتم که اون برای تک تک کاراش یه توجهی داره دوستان من با خانوادم صحبت کردم اولش مخالفت مادرم شروع شد بعد درستش کردم یا حداقل ظاهرا قبول کرده بعد خانواده من اوکی شد رفتم با مادر این دختر صحبت کردم اونم اولش مخالفت کرد ولی دید دخترش رو دوست دارم گفت باشه فقط بابای دختره مونده
    چون بنده کاری ندارم الان مادرش گفته اول کار بعد خواستگاری منم انگشتر نشان گذاشتم پیششون که دخترشون رو واسم نگهدارن
    من نگفتم قبلا با دختر کلا رابطه نداشتم من رابطه کلامی داشتم ولی در حد لمس و س+ک+س نبود ولا منم دوست دختر 2 تا داشتم فقط کلی عذاب وجدان داشتم که چرا دست یکیشون رو گرفته بودم
    منم با دوستی قبل ازدواج این خانوم مشکل ندارم من با حدودش مشکل دارم یعنی دوست ندارم دختری که به دست یه پسر دیگه دست مالی شده ارضا شده رو با هش ازدواج کنم البته تصمیم گرفتم به حرفش اعتماد کنم که چیزی جر ارتباط کلامی نبوده
    از طرفی حالا چی شده که من اینطوری شدم نمیدونم از این میترسم با پسر دیگه رابطه بر قرار کنه (اینو نمیتونم ببخشم اگه چنین چیزی در کار باشه)در این رابطه هم چندین نفر بهم گفتن تعقیبش کن حداقل 5 باری ببین تو دانشگاهش چی میگذره منم قراره این کارو بکنم اگه چیزی نبود کلا این مسئله رو از ذهنم پاک کنم
    حق با شماست دوست پسرشم ولی این انگشتر که مادرش ازم قبول کرده احساس تعهدی برام آورده که نگو بنظر شما برای اونم نباید بیاره؟
    اون منو انتخاب کرد منم اونو بنابر این حق نداره بعد 5 سال بدون دلیل محکمه پسند پاشو کج برازه
    اگه قرار بود بره با پسر دیگه بعد این همه مدت این یعنی با احساسات من بازی کردن تو این 5 سال
    فعلا که گفته دیگه نمیام ببینمت مگر اینکه رسما پاشی بیای خونمون تا منو ببینی الان به خانوادمم میگم پاشین بریم فوقش بهمون جواب رد میدن میگن اول بره کار پیدا کنه ولی خانواده من نمیان میگن اول برو کار دولتی که با حقوقش بشه زندگی چرخون پیدا کن بعد بگو بیا بریم پیششون
    موندم به خاسته دختره جواب مثبت بدم یا به خاسته خانوادم این وسط تمام کارایی که پیدا میکنم حقوقش زیر 500 تومنه جز کارگری که جون رفتش بطور دائم رو ندارم تازه دولتی هم نیست
    الان خودمون بکشم 2 تا خانواده از دستم راحت میشن یا بی نام و نشان پاشم برم گم بشم

  12. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    10987
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    15
    تشکر شده 5 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکلات عشقی با دختر مورد علاقه

    نقل قول نوشته اصلی توسط reza1 نمایش پست ها
    به این رابطه پایان بده


    اینا هم مفیدن اگه بخونی :

    [replacer_a]

    http://forum.moshaver.co/f125/%DA%86...5%D8%9F-13397/

    http://forum.moshaver.co/f24/%D8%A7%...C%D8%AF-14830/


    این نظر شخصی منه
    شما معلومه کامل حرفامو نخوندیا من به این سادگیا نه کات میکنم نه دل میکنم اگر هم کات کردن صورت بگیره باید از طرف اون بهم تحمیل بشه
    و 100% باید برم پیش روانشناس چندین بار
    من خودمو خوب میشناسم اگه با این دختر بهم بزنم چنان صدمه ای میخورم که شاید ممکنه دیگه نشه مثل قبل بشم برای همیشه
    در کل مشکلم رو توس نقل قول قبلی گفتم اینا رفع بشن تمومه

  13. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9838
    نوشته ها
    273
    تشکـر
    590
    تشکر شده 390 بار در 180 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : مشکلات عشقی با دختر مورد علاقه

    نقل قول نوشته اصلی توسط hosein47 نمایش پست ها
    حرف شما کاملا درسته یک طرفه که نمیشه قضاوت کرد ولی من احساساتم رو نسبت به کاراش گفتم که اون برای تک تک کاراش یه توجهی داره دوستان من با خانوادم صحبت کردم اولش مخالفت مادرم شروع شد بعد درستش کردم یا حداقل ظاهرا قبول کرده بعد خانواده من اوکی شد رفتم با مادر این دختر صحبت کردم اونم اولش مخالفت کرد ولی دید دخترش رو دوست دارم گفت باشه فقط بابای دختره مونده
    چون بنده کاری ندارم الان مادرش گفته اول کار بعد خواستگاری منم انگشتر نشان گذاشتم پیششون که دخترشون رو واسم نگهدارن
    من نگفتم قبلا با دختر کلا رابطه نداشتم من رابطه کلامی داشتم ولی در حد لمس و س+ک+س نبود ولا منم دوست دختر 2 تا داشتم فقط کلی عذاب وجدان داشتم که چرا دست یکیشون رو گرفته بودم
    منم با دوستی قبل ازدواج این خانوم مشکل ندارم من با حدودش مشکل دارم یعنی دوست ندارم دختری که به دست یه پسر دیگه دست مالی شده ارضا شده رو با هش ازدواج کنم البته تصمیم گرفتم به حرفش اعتماد کنم که چیزی جر ارتباط کلامی نبوده
    از طرفی حالا چی شده که من اینطوری شدم نمیدونم از این میترسم با پسر دیگه رابطه بر قرار کنه (اینو نمیتونم ببخشم اگه چنین چیزی در کار باشه)در این رابطه هم چندین نفر بهم گفتن تعقیبش کن حداقل 5 باری ببین تو دانشگاهش چی میگذره منم قراره این کارو بکنم اگه چیزی نبود کلا این مسئله رو از ذهنم پاک کنم
    حق با شماست دوست پسرشم ولی این انگشتر که مادرش ازم قبول کرده احساس تعهدی برام آورده که نگو بنظر شما برای اونم نباید بیاره؟
    اون منو انتخاب کرد منم اونو بنابر این حق نداره بعد 5 سال بدون دلیل محکمه پسند پاشو کج برازه
    اگه قرار بود بره با پسر دیگه بعد این همه مدت این یعنی با احساسات من بازی کردن تو این 5 سال
    فعلا که گفته دیگه نمیام ببینمت مگر اینکه رسما پاشی بیای خونمون تا منو ببینی الان به خانوادمم میگم پاشین بریم فوقش بهمون جواب رد میدن میگن اول بره کار پیدا کنه ولی خانواده من نمیان میگن اول برو کار دولتی که با حقوقش بشه زندگی چرخون پیدا کن بعد بگو بیا بریم پیششون
    موندم به خاسته دختره جواب مثبت بدم یا به خاسته خانوادم این وسط تمام کارایی که پیدا میکنم حقوقش زیر 500 تومنه جز کارگری که جون رفتش بطور دائم رو ندارم تازه دولتی هم نیست
    الان خودمون بکشم 2 تا خانواده از دستم راحت میشن یا بی نام و نشان پاشم برم گم بشم
    خدا نکنه، ایشا الا همیشه سربلند و زنده باشی.

    خوب رابطه شما رسمی شده پس اگر اون دختر هم واقعا چنین چیزی احساس کنه باید کاملا با مرد های نامحرم محتاطانه رفتار کنه.
    نگرانی خانواده شما هم طبیعیه و از شما شغل خوبی داشته باشید، به فکر شما و آینده شما هستن.
    به نظرم شما همه زندگی رو فقط تو به رسیدن به این خانوم خلاصه کردی.
    شما عاشقی و عشق احساس قشنگ و لذت بخشی که شما حاضری به خاطرش این همه سختی و تحمل کنی،
    زیاد دوست ندارم اینو بگم ولی ما آدم ها بیشتر به جای اینکه عاشق طرف مقابلمون باشیم عاشق احساسی به عنوان عشق به طرف مقابلمون هستیم.
    یعنی این جذابیت و لذت این احساسه که شما رو به سمت این خانوم میشکه و جدایی رو ازش سخت می کنه، شاید چون شما نمیخوای این عشق رو از دست بدی.
    شما عاشقی و نامزدت نه ، پس انتظار نداشته باش که او هم مثل شما رفتار کنه و عشق بورزه. به گفته خودش شما رو دوست داره ولی نه در حد شما و کاراشم کاملا عاقلانه است که میگه حتما باید برای دیدنم بیای خونمون. دختر بافکری هستش که این مسئله رو بیان می کنه.
    به نظرم شما اول پیش یه مشاور برو و مسئله عشقت رو حل و بعد به ازدواج فکر کن.
    عشق حتی در غرب ، البته از نوع عشقی که شما داری از لحاظ روان شناسی بیماری محسوب میشه و بایستی درمان شه.
    شما نباید اجازه بدی فکر جدایی از یه انسان اینطور داغونت کنه. البته این احساس چیزی نیست که به راحتی از بین بره شاید سال ها طول بکشه ولی اینطورام که شما فکر می کنی سخت نیست.
    شما اولین نفری نیستی که عاشق شدی و آخرین نفر هم نخواهی بود

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد